عزت ملی در پرتو انقلاب اسلامی
بسم الله

عزت ملی در پرتو انقلاب اسلامی موضوع همایش «عزت ملی در پرتو انقلاب اسلامی»
در این عنوان این پیشفرض مفروض گرفته میشود که عزت ملی مطلوب مطلقی است که در سایه انقلاب اسلامی حاصل میشود و یا کمالش مرهون انقلاب اسلامی است.
اما ممکن است کسی سؤال کند که اصلاً «عزت ملی» چیست، چه مطلوبیتی دارد و مطلوبیتش را از کجا آورده تا از اسلام برای تحقق آن استفاده کنیم؟ و یا اینکه «عزت» یعنی چه؟ ریشههای عزت چیست؟ چگونه تحقق پیدا میکند و در مقابل آن، ذلت چیست؟ آیا این، یک مفهوم روانشناختی و از نوع احساس و ادراک است، یا واقعیتی عینی است، یا مجموعهای از مفاهیم است که به عنوان «عزت» نامیده میشود؟ پاسخ به این سؤالات بحث گستردهای را میطلبد که شاید چندین جلسه را به خود اختصاص دهد و بیشتر برای محافل آکادمیک مناسب باشد و ما در این جلسه از آن صرفنظر میکنیم.
مفهوم عزت
«عزت» در کاربرد متعارف آن در مقابل «ذلت» است که با ریشه لغویاش هم مناسبت دارد و مانند بسیاری از واژههای دیگر مفهوم آن پایه اولیهای دارد که ممکن است بار معنایی دیگری به آن اضافه شود و مفهوم جدیدی از آن به دست آید. ریشه این مفهوم قدرت و اقتدار است؛ اما هر قدرتی عزت نیست؛ بلکه باید بار معنایی دیگری به آن اضافه شود. در زندگی اجتماعی, زمانی یک فرد عزیز است که به کمک ویژگیهای خود بتواند در برابر عوامل مخالف مقاومت و ایستادگی کند و به واسطه این ویژگیها مورد توجه دیگران قرار میگیرد و برای او احترام قائل میشوند. لازمه این امر محبوب بودن است. به نحوی که گاهی «عزیز» و «محبوب» در تعبیرات عرفی مرادف هم به کار برده میشود. شاید مناسبتترین معادل فارسی برای «عزیز» شکستناپذیر باشد. طبعا چنین کسی باید قدرتی داشته باشد. خدای متعال برای توصیف خود به عنوان کسی که این جهان را آفریده و توانایی انجام این کار عظیم را داشته، از اسم عزیز استفاده میکند و میفرماید: وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ؛[1] اگر بپرسید چه کسی این آسمان و زمین را خلق کرده، خواهند گفت کسی که قدرتمند و شکستناپذیر است و علاوه بر قدرتمندی، کارهایش بر خلاف حکمت هم نیست.
تا اینجا روشن شد که پایه مفهوم عزت برخورداری از قدرتی است که به واسطه آن شخص در مقابل عامل مخالف به زانو درنمیآید و شکست نمیخورد. ذکر این نکته نیز لازم است که این مفهوم مانند بسیاری دیگر از مفاهیم، تشکیکی و دارای مراتبی است. عزت مطلق متعلق به کسی است که قدرت مطلق داشته باشد؛ اما عزتهای دیگر نسبی است؛ همچنانکه قدرتها و علمها هم نسبی است.
مراتب عزت
فردی که احساس عزت میکند در خود چنین توانمندی را میبیند که در مقابل عوامل مزاحم مقاومت کرده، خودش را در برابر آنها حفظ کند. در مقابل، کسی که این توانمندی را در خود نمیبیند، در برابر عوامل مزاحم میگوید من نمیتوانم با آنها مقابله کنم و از آنها شکست میخورد، در نتیجه احساس حقارت و ذلت میکند. این احساس در میان مردم هم انعکاس پیدا میکند و مردم به چنین کسی که در کارهایش موفق نیست اعتنایی نمیکنند و او بین مردم ذلیل میشود. یعنی عزت از یک سو رابطهای با خود فرد دارد، از آن جهت که احساس توانمندی، اقتدار و اعتماد به نفس میکند؛ و از سوی دیگر رابطهای با مردم دارد، از آن جهت که مردم او را با اقتدار و موفق تشخیص میدهند و قهرا برای او احترام قایل میشوند و نسبت به او احساس محبت میکنند.
یکی از ویژگیهای فطری انسان این است که با اینکه میداند هستی او فراتر از وجود شخصیاش نیست، اما تمایل دارد دایره وجودی خود را توسعه بدهد و چیزهای دیگر هم جزء وجود او بشود. برای تقریب به ذهن در یک تیم ورزشی، هر یک از اعضا وجودی جدای از بقیه دارد و در به دست آوردن امتیاز، یک یا چند نفر از آنها سهیم هستند. در عین حال اگر این تیم در مسابقه برنده شود، همه افراد آن احساس شادی میکنند؛ حتی عضوی که هیچ نقشی در برنده شدن تیم خود نداشته است. چون اعتبارا برای تیم خود شخصیت و وجود واحدی قایل هستند، و گویا وجود هر یک از ایشان گسترش پیدا کرده و همه آنها جزیی از آن شخصیت واحد هستند؛ در حالی که هر یک از آنها انسانی جدای از بقیه است و با هم ارتباط تکوینی ندارند.
این ویژگی در خصوص عزت هم صادق است؛ یعنی همچنانکه انسان عزت و قدرت شخصی خودش را دوست دارد، تمایل دارد این عزت به خانواده و سایر کسانی که با آنها در یک دایره با او متحد میشوند نیز گسترش پیدا کند. دیدهاید که کسانی افتخار میکنند به اینکه من از فلان خانواده هستم. این یک اعتبار اجتماعی عقلایی است که انسان دایره وجودش را به دیگران توسعه بدهد و عزت دیگران را هم عزت خودش بشمارد، تا جایی که تدریجا از دایره خانواده به محله و شهر هم گسترش داده میشود و «من» شخصی به «من» شهری تبدیل میشود و حتی از این هم فراتر رفته و به گستره کشور هم تعمیم داده میشود و به آنچه در ادبیات سیاسی «ملت» نامیده میشود، میرسد. به عنوان مثال ملت ایران هر چند از اقوام مختلف فارس، عرب، کرد، ترک، بلوچ و ترکمن تشکیل شده که هر یک از نژادی متفاوت و با آداب و رسوم مختلفی هستند و حتی ممکن است در یک جلسه زبان یکدیگر را متوجه نشوند، اما اعتبارا همه این مجموعه یک واحد به حساب آمده و ملت واحد نامیده میشود و واقعیت این است که اگر امری موجب خوشحالی بخشی از ملت شود، همه از آن خوشحال میشویم؛ حتی اگر هیچ دخالتی در آن نداشته باشیم. همچنانکه وقتی دانشمندان ما ماهواره و موشک میسازند و موجود زنده به فضا میفرستند، همه ما از این پیشرفتها خوشحال میشویم و احساس غرور میکنیم، هر چند خود ما در رسیدن به این نتایج نقشی نداشتهایم. و یا اینکه اگر تیم ایران در مسابقهای ورزشی بین ایران و آمریکا برنده شود، همه ایرانیها از این پیروزی خوشحال میشوند؛ با اینکه فقط اعضای تیم در این پیروزی نقش داشتهاند.
عزت ملی؛ ارزشی مطلق یا نسبی
این احساس فطری مبتنی بر مصالح و حکمتهایی است که منافعی هم دارد. اما این سؤال مطرح است که آیا تعمیم وجود شخصی به افراد دیگر و اعتبار نوعی وحدت بین افراد یک ارزش مطلق است و ما باید صددرصد به آن پایبند باشیم؟ یا اینکه در شرایطی مطلوب است و گاهی هم ممکن است نامطلوب یا حتی مضر باشد؟
این سؤال زمانی بیشتر روشن میشود که به این واقعیت توجه کنیم که این احساس اختصاص به ملت ایران ندارد؛ بلکه سایر ملل هم همین احساس را دارند؛ آنها هم پیروزی ملت خودشان را میخواهند؛ نمیتوانید به ملتهای دیگر بگویید شما چنین تمایلی نداشته باشید. در جنگ ایران و عراق ما برای ایجاد انگیزه بین مردم کشورمان از این حس استفاده میکردیم، عراقیها هم همین طور. آیا ما حق داشتیم به عراقیها بگوییم شما برای کشور و ملت خود عزت ملی نخواسته باشید؟! اگر عزت ملی ارزش مطلق است، مرزی ندارد و برای هر کسی و در هر جایی مطلوب است. الآن هم حکومت آمریکا عمدتا در تبلیغات داخلی خود جنایاتی را که در عالم مرتکب میشود با استفاده از غرور ملی برای مردم خود توجیه میکند. بنابراین عزت ملی ارزش مطلق نیست. البته در موارد زیادی میتوانیم از این احساس ارزشمند در جهت مثبت استفاده کنیم؛ اما نباید آن را با اهداف عالی اشتباه کنیم. این قبیل امور اهداف متوسطی است که باید از آنها برای اهداف عالی استفاده شود.
اسلام و ملیگرایی
مشابه «عزت ملی» مسأله ملیگرایی و ناسیونالیسم است؛ آیا واقعا این ارزش مطلق است؟ اگر ملیگرایی مطلقا ارزش باشد، نتیجه آن چیزی جز جنگ، اختلاف و دشمنی بین مردم جهان نخواهد بود. هر ملتی میخواهد از ملیت خودش دفاع کند و هر کس را مزاحم آنها باشد میکوبد؛ ملتهای دیگر هم همین طور. نتیجه چنین تفکری چه خواهد شد؟
اما اگر احساس ما این بود که همه انسانها خانواده واحدی هستند، چنین مشکلی پیش نخواهد آمد. همچنانکه قرآن میفرماید: إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا؛[2] یعنی تفکیک انسانها به شعبهها و قبایل گوناگون هدف اصلی نیست؛ بلکه اختلاف ملیتها برای شناخته شدن و تمایز بین آنها است که خود آن هم وسیلهای است برای هدف والاتری که قرآن برای بیان آن میفرماید: إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ؛ هدف تقوا و تکامل انسان است. بنابراین، صرف اینکه یک ملت امتیازاتی داشته باشد، هدف اصلی نیست؛ هدف اصلی این است که ما حکمت الهی در آفرینش را تحقق ببخشیم و سعی کنیم همه انسانها با خدا ارتباط پیدا کنند. اما راه رسیدن به این هدف چیست؟ آیا باید ایران را از آن جهت که ایران است و دارای فرهنگ دو هزار و پانصد ساله و یا چهارهزارساله است محترم بشماریم؟ این چه تأثیری در تکامل انسانها دارد؟ این چه منطقی است؟ البته اگر ما بتوانیم از وحدت ملی برای رسیدن به اهداف عالی الهی استفاده کنیم، این احساس ارزش خواهد داشت.
قرآن و ناسیونالیسم
ادبیات قرآنی هم همین را به ما میآموزد. با اینکه مخاطبان اولیه قرآن اعراب بودند، اما در هیچ یک از آیات قرآن نیامده «یا ایها العرب»! خطابهای عمومی قرآن «یا ایها الناس» و یا «یا بنی آدم» است و خطابهای خاص آن هم «یا ایها الذین آمنوا». مخاطبان قرآن نه اهل عربستاناند و نه اهل ایران یا آمریکا؛ ملاک ایمان است. اما متاسفانه در فرهنگهای مختلف موجود در دنیا و از جمله در کشور خودمان که تحت تأثیر فرهنگ الحادی غربی بوده و هنوز رسوبات آن باقی مانده، بسیاری از مفاهیم ارزشی که هیچ پایه عقلانی ندارد، جزء فرهنگ شده و در بسیاری از بحثها، نوشتهها، سخنرانیها و مقالاتمان، حتی در بحثهای دینی بر مفاهیمی تکیه میکنیم که از دیدگاه اسلامی ارزشی ندارد و یا لااقل ارزش اصلی ندارد، اما به نظر ما گویا ارزش مطلق است؛ مثل «آزادی». آیا کسی میتواند نسبت به جایگاه و ارزش آزادی تشکیک کند؟ گویا آزادی یک ارزش مطلق است. اما آزادی یعنی چه؟ یعنی هر چه دلت میخواهد، انجام بده! تنها قیدی که در بعضی از فرهنگها برای آزادی قایل شدهاند این است که به آزادی دیگران لطمه نزند! این یک مفهوم ارزشی است که همه آن را قبول کردهاند و اگر کسی هم درباره آن حرفی بزند، میشود مرتجع، کهنهپرست و تئوریسین خشونت! اما آیا از نظر اسلام هم همین طور است؟ اصلا آزادی یعنی چه؟
آزادی؛ مفهومی مشترک
«آزادی» معانی متفاوتی دارد. یکی از معانی آزادی، آزادی تکوینی است. انسان آزاد آفریده شده، یعنی اختیار انجام هر کاری را دارد. این نوع آزادی اکتسابی نیست، بلکه امری تکوینی است و مفهومی نیست که بتوان درباره ارزش آن صحبت کرد. مفهوم دیگر آزادی این است که شخص برده دیگران نباشد و اختیار خود را به دست دیگری ندهد. این آزادگی و حریت، مفهومی اجتماعی ـ اخلاقی است و مفهومی غیر از قدرت انتخاب و انتخابگری است. مفهوم دیگر آزادی، رها بودن انسان از قید هوسها و تبعیت از عقل است. این نوع آزادگی را بسیاری از علمای اخلاق اسلامی با عنوان «حریت» اصل و اساس فضلیتها میدانند. معنای دیگری که برای آزادی گفته شده، رها بودن از هر قید و بند، ولنگاری و بیبندوباری است. آیا این مفهوم آزادی هم همان ارزش آزادی از قید هوای نفس را دارد؟!
این اشتراک لفظی در بسیاری از اصطلاحات رایج در بحثهای اخلاقی، اجتماعی و سیاسی موجب مغالطه و سوءاستفاده میشود. گاهی ارزشی با یک واژهای یا مفهومی که در یک فرهنگ ریشه دارد، بدون تحقیق درباره ریشه آن یا صحیح و ارزشمند بودن آن، در فرهنگ دیگر تقلید یا اقتباس میشود و افراد جامعه تحتتأثیر آن واقع میشوند و آن را میپذیرند. متاسفانه ما هم در بعد فرهنگی به چنین مشکلاتی مبتلا هستیم و سلسلهای از مفاهیم که اصل آنها از فرهنگهای دیگر آمده و برای آنها ارزشمند است، توسعه پیدا کرده و موج آنها به جامعه ما رسیده و ما هم بدون تحقیق آنها را پذیرفتهایم و این مفاهیم جزء فرهنگ ما شده است. «عزت ملی» یکی از این مفاهیم است.
اسلام و عزت ملی
چه کسی گفته عزت ملی یک ارزش مطلق است؟ اصلاً این مفهوم از کجا آمده و ارزش آن به چیست؟ آیا اگر کسی به خاطر عزت ملی بخواهد به ملتی دیگر اجحاف کند، صحیح است؟! این قبیل مفاهیم ارزش نسبی و ابزاری دارد.
امیرالمؤمنین ـ سلامالله علیهـ در خطبه قاصعه که محور آن مبارزه با تکبر و تعصبهای بیجا است، بعد از ذم این اوصاف، میفرماید: اگر میخواهید تعصب داشته باشید، نسبت به اموری تعصب داشته باشید که از خوبیها و فضلیتهاست و معمولاً در هر قوم و قبیلهای صفات پسندیدهای وجود دارد که میتوان به آنها افتخار کرد. تعصبات بیجای انتساب به فلان قبیله چرا؟ این وابستگی چه نتیجهای برای شما دارد؟ عربیت یا ایرانیت را در جهت مکارم اخلاق به کار بگیرید؛ در جهت تقویت صفات پسندیده، و به عنوان ابزاری برای رسیدن به اهداف متعالی. ایرانی یا عرب بودن، صرفنظر از اوصاف و ویژگیهای پسندیده چه افتخاری دارد؟ اصلاً ایران یا عراق یعنی چه؟ از کجا تا کجا ایران است؟ از چه زمان این محدوده جغرافیایی ایران شده است؟ زمانی تیسفون که شهری در نزدیکی بغداد بوده و هنوز بقایای طاق کسری در محل آن موجود است، پایتخت ایران بود. حال، آیا امروز عراق جزء ایران است؟ آیا امروز عراقیها و اهل مدائن و طاق کسری که زمانی پایتخت ایران بوده، ایرانی هستند؟ چه کسی ملیتها را تعیین میکند؟ در نتیجه اختلافات و جنگها و سایر مسائل اجتماعی، مرزهایی برای جدا کردن بخشهای مختلف جغرافیایی تعیین و قراداد شده است؛ بخشی به عنوان ایران، بخش دیگری به نام عراق، قسمتی هم به نام ترکمنستان و قسمتی به اسم قفقاز. در حالی که زمانی همه این محدودههای جغرافیایی جزء ایران بوده است. حال، امروز ما در دفاع از ایرانیت از چه کسی حمایت کنیم؟ از کسانی که در محدوده امروزی ایران هستند؟ یا کسانی که در سایر قسمتها هستند؟ چه کسی و به چه اعتباری این اسامی را تعیین میکند؟
امتیاز ایران
هر ملتی در طول تاریخ، امتیازات و کمالات قابل تحسینی داشتهاند. از جمله امتیازاتی که میتوان برای ایران شمرد این است که اسلام که مهد آن در عربستان بود و پیغمبر و اهلبیتش ـعلیهمالسلامـ در آنجا زندگی میکردند، در ایران که صدها فرسنگ از آنجا فاصله دارد، بهتر شناخته شده و ملت ایران بیش از سایر ملل به پیامبر و اهلبیت عشق ورزیدهاند؛ این افتخاری بزرگ برای مردم ایران است که کشور ما کشور اهلبیت ـعلیهمالسلامـ است. ما باید به این مسأله افتخار کنیم، نه اینکه پدران ما در دو هزار و پانصد سال گذشته چه میپرستیدند. البته فضلیتهای اخلاقی آنها هم قابل افتخار است؛ هم چنانکه ممکن است ترک و کرد هم آن فضایل را داشته باشند. مرز جغرافیایی تعیینکننده نیست. ما باید به فضلیتها اهمیت بدهیم؛ به این افتخار که ایران کشور اهلبیت است، ببالیم و برای آن فداکاری کنیم، ولی چون منسوب به اهلبیت ـعلیهمالسلامـ است.
ممکن است کسی بگوید اسلام ارزشی بود که قرنها بر جامعه ایران حکومت کرد و مردم هم از ارزشهای آن استفاده کردند، اما امروز ارزشی فراتر از اسلام مطرح شده و آن ایرانیت است؛ یعنی دوران اسلامگرایی گذشته و دوران ایرانگرایی رسیده است. البته این، مرحله نهایی نیست؛ و بعد از آن انسانگرایی مطرح میشود که فوق همه این ارزشهاست! خداپرست باشی، یا نباشی؛ مسلمان باشی، یا یهودی؛ شیعه باشی، یا سنی؛ مهم نیست؛ انسان باش! این، فوق همه ارزشها است! چرا؟ چون اومانیسم ارزشی است که قرنها در اروپا برای آن ارزش قائلاند، و برای توجیه آن فلسفهها بافتهاند، کتابها نوشتهاند و مکتبهایی ایجاد کردهاند و امروز هم مورد قبول همه انسانهای عالَم است! انسان از آن جهتی که انسان است، کرامت دارد؛ و این کرامت نباید به هیچوجه مخدوش شود؛ مسلمان باشد، یا کافر، حتی اگر صدام یا بوش باشد! بالاترین ارزش برای انسانیت است و ارزشهای دیگر مادون آن است!
آیا ما باید این ادعا را به همین صورت بپذیریم؟ اگر کسی هزار نفر را کشت، یا با یک بمب اتم صدها هزار نفر را از بین برد، چون انسان است و از کرامت انسانی برخوردار است، نباید متعرض او شد؟ آیا این منطق صحیح است؟ این ادعا از کجا پیدا شده و چه کسانی از این منطق استفاده میکنند؟ تحت پوشش این مفاهیم چه هدفهایی دنبال میشود؟ با بصیرت ببینید چه عواملی موجب ترویج چنین مفاهیمی میشوند که نه اصالتی دارد، نه دلیل عقلی پشتوانه آن است، نه دلیل نقلی برای آن میتوان یافت و نه با ارزشهای اسلامی سازگار است.
مفاهیمی از این قبیل، مثل آزادی، دموکراسی، کرامت انسان و عزت ملی، نه مطلقا خوب است و نه مطلقا بد و منفی؛ بلکه در این میان شق سومی وجود دارد و آن اینکه باید قیود و حدود هر یک از این مفاهیم و هدف و مقصود از آنها مشخص شود تا با توجه به آنها مثبت یا منفی بودن این مفاهیم تعیین شود.
عوامل عزت ملت ایران
بحث درباره عزت ملی است و گفتیم که این مفهوم ارزش مطلق ندارد. عزت ملت ایران به واسطه خصلت حقیقتجویی و دفاع از حق و حقیقت است، خصلتی که موجب شده این ملت با شناختن اسلام و دریافتن حقانیت اهلبیت ـعلیهمالسلامـ دین اسلام و مذهب تشیع را با آغوش باز پذیرا شوند و با جان و دل از آن دفاع کنند. همچنانکه شاید بسیاری از ملل مستضعف دیگر که این مذهب برایشان معرفی نشده، اگر حق برایشان تبیین شود،آن را بپذیرند. اما اگر ـخدای ناکردهـ زمانی این ملت از حق رویگردان شوند، آیا ما همچنان باید بر ایرانیت و عزت ملی آن تأکید کنیم؟! ایرانی بودن به تنهایی اصالت ندارد. البته استفاده از عِرق ملی برای ترویج حق، کار درستی است. همچنانکه سیدالشهداء ـعلیهالسلامـ در روز عاشورا خطاب به لشکر عمر سعد فرمود: ان لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا احرارا فی دنیاکم؛[3] اگر دین ندارید و از قیامت نمیترسید، لااقل در دنیایتان حریت داشته باشید. آن حضرت با این بیان قصد داشتند با استفاده از ارزش حریت، شوکی در آنها ایجاد کنند تا اندکی از فساد و جنایتشان کاسته شود. حضرت امیر ـعلیهالسلامـ هم فرمود: از تعصب عربیتان برای حفظ مکارم اخلاق استفاده کنید؛ اگر مقتضای عربیت، اخلاق پاکیزهای مثل مهماندوستی است، بر آن تعصب داشته باشید. اما آیا منظور آن حضرت تعصب بر سنتهای ناپسندی مثل زنده به گور کردن دختران هم هست؟!
بنابراین ما باید بدانیم که عزت ملی برای ما هدف اعلی نیست؛ ملت ایران که شامل اقوام و مذاهب مختلف است، از آن جهت که گرایش غالب در این مجموعه اسلام و تشیع است، محترم است. ارزش این ملت به واسطه ویژگی مثبتی است که در اینجا بیشتر از سایر کشورها وجود دارد، و آن حقیقتجویی، دفاع از حق، سابقه ایشان در تبعیت از اهلبیت و عشق به اهلبیت ـعلیهمالسلامـ و پایبندی آنها نسبت به ارزشهای اسلامی است؛ این خصوصیات مثبت است که به ملت ما ارزش میدهد، نه اینکه ما فرزند داریوش و کوروش هستیم. آنها هم اگر فضایل و محاسنی داشتهاند، به واسطه آنها قابل احتراماند.
اصل و فرع را نباید با یکدیگراشتباه کنیم؛ وسیله و هدف را نباید با یکدیگر خلط کنیم. ما به ایرانیت خود افتخار میکنیم، این مردم بیش از دیگران به اسلام و تشیع پایبند هستند. برادران اهل تسنن و اقلیتهای دینی دیگر هم زندگی مسالمتآمیزی را با اکثریت دارند و این وحدت را پذیرفتهاند؛ همه ما به این وحدت احترام میگذاریم؛ ولی این احترام به خاطر عناصر حقی است که در این مجموعه وجود دارد.
عزت ملی در پرتو انقلاب اسلامی
از آنچه گفته شد، روشن میشود که عزت ملی ارزش مطلق ندارد؛ ارزش این مفهوم در پرتو اسلام و انقلاب اسلامی است؛ انقلابی که بیشترین گرایش و اهتمام مردم در آن متوجه ارزشهای اسلامی و پیشوایان دینی، از ائمه اطهار ـصلواتالله علیهم اجمعینـ تا امام راحل ـرضواناللهتعالیعلیهـ و مقام معظم رهبری، به عنوان ولیفقیه و نائب امام زمان بوده است؛ این برای ما ارزش است. کسانی که دوران قبل از انقلاب را درک کردهاند، به خاطر دارند شرایط جامعه در زمان سابق چگونه بود؟ تظاهر به حفظ ارزشهای اسلامی در سطح جامعه مایه ننگ و عار بود؛ دختران دانشجو در دانشگاه از حجاب خود خجالت میکشیدند؛ دانشجو باید مخفیانه نماز بخواند تا مسخرهاش نکنند. اما امروز در دانشگاهها برای نامنویسی و شرکت در مراسم اعتکاف که عملی مستحب است، صف میکشند و اگر نوبت به آنها نرسد، ناراحت و متأثر میشوند. همه این تحولات به برکت انقلاب اسلامی پیدا شده است، نه به برکت داریوش و کوروش! آنها هم اگر صفات خوبی داشتند، به واسطه آن محترماند؛ همچنانکه حاتم طایی که نه مسلمان بود و نه ایرانی، به خاطر سخاوتش مورد احترام است. احترام به امتیازات و فضایل انسانی مقتضای فطرت است. اما احترام به کسی مثل حاتم طایی به واسطه یک خصلت پسندیده کجا، و دوست داشتن رهبران دینیمان کجا؟!
آیا میتوانیم به جای اسلامگرایی، ایرانگرایی و ناسیونالیسم را جایگزین کنیم؟! و در مرحله بالاتر به جای ناسیونالیسم، اومانیسم که مقتضای انترناسیونالیسم است را جایگزین کنیم؟! نکته جالب این است که بعضی اشخاص هم شعار ناسیونالیسم را سر میدهند و هم از اومانیسم دفاع میکنند و توجه ندارند که بین این دو چه تناقضی وجود دارد! اگر ملیگرایی اصل است، پس نباید نسبت به ملتهای دیگر اهتمامی داشته باشید؛ اما اومانیسم اقتضا میکند که به هر انسانی احترام بگذارید؛ حال، شما کدامیک را قبول دارید؟!
مبنای ما در این بحث چیست؟ مبنا حقیقت است، بندگی خدا است، ارتباط برقرار کردن با قدرت نامحدود الهی است؛ چون: مَن کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعًا[4]. درست است که عزت مطلوب فطری ماست؛ اما عزت با سیاستبازی و حقهبازی فراهم نمیشود. ممکن است چند روزی کسانی فریب بخورند؛ اما دوامی ندارد. عزت حقیقی از آن خدا است؛ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعًا. باید با خدا ارتباط پیدا کنید تا در دایره کسانی قرار بگیرید که در باره آنها میفرماید: وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ[5]. عزت اصلی از آن خدا است و از او به پیامبرش و پس از او به مؤمنین سرایت میکند. مسیر عزت این است.
وفّقنا الله و ایاکم
و السلام علیکم و رحمة الله