عرضه عقاید در زیارت آل یاسین و هماهنگی مفادآن با آیات قرآن کریم
بسم الله
مفهوم عرضه
«عرض» در لغت به معنای ارائه کردن و در معرض دید قرار دادن میآید، و معنای دیگر آن «مقابله» و «مدارسه» است. «عارَضْتُ کتابی بکتابه أَی قابلته» (ابن منظور، 1414: ج7، ص166)؛ یعنی: «کتابم را با کتاب او مقابله کردم». هدف از مقابله، کشف صحت و سقم و هماهنگی مطالب دو کتاب است؛ یعنی غلط و نادرستِ آنچه در کتابی است با کتاب اصل، تصحیح بشود. مراد از عرض دین نیز اظهار عقیده است از باطن به ظاهر، تا آنکه امام علیه السلام حقانیت ما فی الضمیر را تصدیق کند. عرض دین برای رفع خلط و غِشّ است. (واعظ تهرانی، 1382: ج4، ص56).
ریشه یابی عرضه عقاید در آیات قرآن عرضه عقاید، عملی برخاسته از آیات قرآن است. آیات رؤیت اعمال توسط خدا، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و مؤمنان ، سؤال از «اهل الذکر» و آیات شهادت، آیاتی هستند که مستند عرضه عقاید به اهل بیت علیهم السلام و علمای محیط به معارف اسلام قرار میگیرند. خداوند میفرماید: (وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیرَى اللَّهُ عَمَلَکمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ) (توبه: 105) در روایت آمده است: هر صبح، خوب و بدِ اعمال بندگان، به رسول خدا عرضه میشود؛ پس بر حذر باشید از اینکه رسول الله را بیازارید (بحرانی، 1416: ج2، ص838). امامان معصوم علیهم السلام که قول، فعل و تقریرشان میزان و معیار قبول و رد اعمال سایر انسانهاست، همواره مرجع پرسشگران و جستجوگران در دستیابی حقیقت بودهاند. سنت عرضه عقاید به محضر اهل بیت علیهم السلام در میان شیعیان نیز از همین سنخ است. خداوند میفرماید: (فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکرِ إِنْ کنْتُمْ لاتَعْلَمُونَ) (نحل: 43) بیتردید پرسش از اموری که سرنوشت جاودانی انسان به آنها بستگی دارد، در این زمره جای میگیرد. روایات، «ذکر» را پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و «اهل الذکر» را امامان علیهم السلام معرفی میکنند. امام باقر علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در شرح این آیه روایت میکند که حضرت فرمود: الذکر أنا، و الأئمة أهل الذکر (کلینی، 1407: ص210). علاوه بر آیه (وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیرَى اللَّهُ عَمَلَکمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ) که خداوند، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت علیهم السلام را شاهدان و ناظران بر اعمال معرفی میکند؛ در دیگر آیات نیز خداوند با امت وسط خواندن مسلمانان، آنان را شاهد و ناظر بر سایر امم معرفی مینماید: (وَ کذلِک جَعَلْناکمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ یکونَ الرَّسُولُ عَلَیکمْ شَهیداً) (بقره: 143) (فَکیفَ إِذا جِئْنا مِنْ کلِّ أُمَّةٍ بِشَهیدٍ وَ جِئْنا بِک عَلى هؤُلاءِ شَهیداً) (نساء: 41) و آیه (یوْمَ نَبْعَثُ فی کلِّ أُمَّةٍ شَهیداً عَلَیهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِک شَهیداً عَلى هؤُلاءِ) (نحل: 89). خداوند، نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را شاهد و ناظر بر اعمال بندگان معرفی میکند؛ ولی در آیه اول، شهادت نبیاکرم بعد از شهادت «امت وسط» ذکر شده است؛ یعنی شهادت و گواهی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با واسطه محقق میشود. شاهد بودن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر گواهی دادن عدهای خاص، نشان از سنخیت و نزدیکی آنان با پیامبر دارد؛ زیرا در آیه مورد بحث، شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر امت وسط، و شهادت امت وسط بر اعمال مردم، بدون قید و مطلق است و از این اطلاق در تعبیر، قرابت و نزدیکی شدید پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و امت وسط برداشت میشود؛ به گونهای که شهادت امت وسط بدون هیچگونه شائبهای مورد پذیرش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قرار میگیرد؛ زیرا آیه، امت را به عدالت وصف کرده و شهادتشان را همچون شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پذیرفته است (حسینی شاه عبدالعظیمی، 1363: ج1، ص276). چنین جایگاهی، نشانگر عصمت است که آیه تطهیر، مصداق آن را اهل بیت آن حضرت علیهم السلام معرفی میکند: (إِنَّما یریدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَکمْ تَطْهیراً) (احزاب: 33) ابوالقاسم حاکم حسکانى از سلیم بن قیس هلالى از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل میکند که فرمود: مراد خداوند در آیه (لِتَکونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ) ماییم؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گواه بر ماست و ما گواه بر مردم [خلق] و حجت خدا در زمینیم، و کسانی هستیم که خداوند فرمود: (وَ کذلِک جَعَلْناکمْ أُمَّةً وَسَطاً) (حسکانی، 1411: ج1، ص119). از همین رو بر اساس اعتقادات شیعی، حضرت بقیةالله الاعظم علیه السلام ، آخرینِ امامان علیهم السلام زنده و شاهد و ناظر بر اعمال و رفتار همگان است. چنانکه ذیل آیه شریف (فَکیفَ إِذا جِئْنا مِنْ کلِّ أُمَّةٍ بِشَهیدٍ وَ جِئْنا بِک عَلى هؤُلاءِ شَهیداً) (نساء: 41) از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمود: این آیه به صورت خاص در شأن امت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده است؛ در هر نسلی، از امت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم ، امامی شاهد بر آن نسل وجود دارد که بر اعمالشان گواه است، و محمد صلی الله علیه و آله و سلم شاهد بر آن امام است (کلینی، 1407: ج1، ص190). امام زمان، حضرت ولی عصر علیه السلام گواه و ناظر بر اعمال و نیّات ما است. فراز پایانی زیارت آلیاسین نیز این مهم را به صورت عرض عقاید از زبان حضرت ولی عصر علیه السلام تعلیم میدهد. چنانکه بیان شد، عرضه عقاید، اظهار عقیده است از باطن به ظاهر، تا آنکه امام علیه السلام تصدیق بر حقانیت ما فی الضمیر نماید. هدف کلی عرضهعقاید، آموزش است. این آموزش، گاهی با تصحیح اعتقادات و زمانی با تکمیل باورها صورت میپذیرد (طباطبایی، 1382: ص198). این مهم را زیارت آل یاسین با تعلیم عقاید حقه از زبان حضرت ولیعصر علیه السلام جلوهگر میکند. با عرضه این قسمت از زیارت به قرآن، صحت مفاد عقاید عرضه شده در آن، آشکار میشود. اولین فراز عرضه عقاید در زیارت آل یاسین چنین است: أُشْهِدُک یا مَوْلَای أَنِّی أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیک لَهُ. «اُشهِدُکَ» و «اَشْهَدُ» از ریشه «شهد» به معنای علم داشتن و بیان کردن است. چنانکه گفتهاند: «اَشْهَدُ اَنْ لا اِلـهَ اِلاَّ اللهُ»، یعنی میدانم که خدایی جز خدای یکتای بی شریک وجود ندارد و آن را اظهار میکنم (ابن منظور، 1414: ج3، ص239). در این فراز، زائر ضمن اعلام اعتقاد به شاهد و ناظر بودن حضرت ولی عصر علیه السلام بر اعمال خویش، از آن حضرت درخواست میکند تا به باورهای او که در عبارات بعدی میآید، آگاه باشد و سپس در قیامت، آنها را تایید کند. نخستین جمله، جمله توحید است که از امام درخواست شهادت دادن به آن میشود: «اَشْهَدُ اَنْ لا اِلـهَ اِلاَّ اللهُ، وَحْدَهُ لاشَریکَ لَهُ». «لا إِله إِلا الله» شعار توحید و اصل و ستون دین است: «إِنَّ أَصْلَ الدِّینِ وَ دِعَامَتَهُ قَوْلُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» (فرات کوفی، 1410: ص397). تمام انبیا و رسولان الهی با این پیام که: «خدایی جز خدای یکتا، شایسته پرستش نیست»، به سوی جوامع مختلف، مبعوث شدند: (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِک مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ نُوحی إِلَیهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ) (انبیاء:25) جمله توحید در دو آیه (إِنَّهُمْ کانُوا إِذا قیلَ لَهُمْ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ یسْتَکبِرُونَ) (صافات: 35) و (فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ) (محمد: 19) تکرارشده، و اعلام و ارشاد به آن، به بیانهای گوناگون در قرآن کریم، مورد توجه قرار گرفته است. خداوند در یکجا با عبارات (اَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاتَّقُون) (نحل: 2) و (إِنَّنی أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدْنی) (طه: 14) ضرورت موحد بودن را یادآوری میفرماید، و در جای دیگر با دینِ استوار خواندنِ عبادت توحیدی[1][3]، دستور به پرستش خداوند و نه کسی غیر از او،[2][4] کفر معرفی کردن اعتقاد به تثلیث[3][5]، فرمان به برائت جستن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از اعتقاد مشرکان به معبود دانستنِ غیر «الله»،[4][6]دعوت از اهل کتاب به اعتقاد به خداوند یکتا همانند مسلمانان،[5][7] استدلال به بروز فساد در صورت وجود خدایی غیر از خدای یگانه،[6][8] اشاره به عدم برهان بر پرستش غیر خدا،[7][9] و... ضرورت یگانه پرستی را تأکید میکند. خداوند، اولین شاهد بر یگانگی ذات خویش است: (شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِکةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ) (آل عمران: 18) این آیه با نفی وجود معبودهای گوناگون، الوهیت خداوند را مطرح میکند؛ زیرا اگر وحدت و الوهیت ثابت شود، سایر اسما و صفات نیز اثبات خواهد شد (جوادی آملی، 1389: ج3، ص131). امام رضا علیه السلام از اجداد طاهرش از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و آن حضرت از جبرئیل علیه السلام نقل میکند که فرمود: خداوند میفرماید: «لا إله إلا الله» دژ و قلعه من است. هرکس به آن داخل شود، از عذابم در امان است (عروسی حویزی، 1415: ج5، ص39). از همین رو قول«لا اله الا الله» پذیرش الوهیت خدا و ورود به دژ مستحکم الهی است، و طلب شهادت از بقیةالله الاعظم علیه السلام بر این مهم، نشان از اعتقاد به اصلالاصول معارف دینی یعنی توحید است که از آیات نورانی قرآن سرچشمه میگیرد. 2. رسالت و بندگی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و محبوبیت آن حضرت و اهلبیت علیهم السلام پس از گواهی به یکتایی خداوند، زائر به نبوّت رسول مکرم صلی الله علیه و آله و سلم اقرار میکند و میگوید: [أَشْهَدُ] أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ لَا حَبِیبَ إِلَّا هُوَ وَ أَهْلُهُ؛ شهادت به یکتایی خداوند، مهمترین اصل دینی است؛ ولی بدون اقرار به نبوّت و ولایت پیامبر و اهل بیت علیهم السلام ناتمام میماند. «لا اله الا الله» و شهادت به یگانگی خداوند، اثبات الوهیت خداوند است که با اثبات آن، دیگر اسما و صفات ذات باری تعالی نیز اثبات میشود. از آنجا که خداوند، علیم و حکیم است، بر اساس علم به نیاز بشر و حکمت خویش مسلّماً اشخاصی را به پیامبری مبعوث کرده است که قرآن، آخرین آنان را رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم معرفی مینماید: (ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکمْ وَ لکنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیینَ) (احزاب:40) از همین رو عدم قبول نبوّت و رسالت حضرت ختمی مرتبت، محمّد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم نپذیرفتن علیم و حکیم بودن خداست که مساوی است با انکار ضمنی الوهیت خداوند؛ در نتیجه اقرار به نبوّت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اقرار ضمنی به الوهیت خداوند نیز هست. در این فراز ابتدا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را عبدالله و سپس رسول او مینامیم. «عبد» در لغت به معنای مملوک ـ کسی که تحت مالکیت و اختیار دیگری است ـ و غیر آزاد آمده است (ابن منظور، 1414: ج3، ص270؛ فراهیدی، 1410: ج2، ص48). اصل ماده«عبد» از عبودیت به معنای تذلّل و خاکساری و خضوع همراه با اطاعت در مقابل مولاست (مصطفوی، 1360: ج8، ص12). عبد کسی است که در مقابل خواست و اراده خداوند از خودش هیچ ارادهای ندارد و کاملاً منقاد و مطیع امر مولای خویش است. فخر رازی از پدر خود نقل کرده است که وقتی در شب معراج، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که به درجات بالا صعود یافت، خداوند به او وحی کرد: «چگونه از تو پذیرایی کنم یا چه شرافتی به تو دهم؟» آن حضرت عرض کرد: «میخواهم مرا عبد خود قرار دهی». خداوند نیز آیه شریفه (سُبْحانَ الَّذی أَسْرى بِعَبْدِهِ) (اسراء: 1) را نازل کرد (عابدی، 1382: ص117). بنابراین شهادت به بندگی حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلم شهادت به عالیترین مرتبه بندگی او و تسلیم و فرمانبری ایشان صلی الله علیه و آله و سلم از خداست؛ امری که هر کس هرچه باشد و به هر مقام مقدّسی نائل شود، به اعتبار درجهای است که از آن کسب کرده است (همو، ص47). از همین رو در قرآن شریف وقتی از بلندای مقام آن فخر کائنات، سخن به میان میآید، به جای هر لغت و صفتی، به جای هر اضافه و نسبتی و به جای هر مقام و جایگاهی، مقام عبودیت او بازگو میشود. (أَسْرى بِعَبْدِهِ) (اسراء: 1)، (فَأَوْحَى إِلىَ عَبْدِهِ مَا أَوْحَى) (نجم: 10) چنانکه هرجا سخن از انزال و تنزیل قرآن است، باز سخن از«عبده و عبدنا» است: (الحَْمْدُ لِلَّهِ الَّذِى أَنزَلَ عَلىَ عَبْدِهِ الْکتَابَ) (کهف: 1)، (تَبَارَک الَّذِى نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلىَ عَبْدِهِ) (فرقان: 1). عبودیت، شاهراه رسالت و نبوت است: (إِنىِّ عَبْدُ اللَّهِ ءَاتَینىَِ الْکتَابَ وَ جَعَلَنىِ نَبِیا) (مریم: 30). رسالت از ریشه «رَسْل» به معنای کسی است که در او نرم خویی و آرامش وجود دارد. «الرَّسْل، بفتح الراء، الذی فیه لین و استرخاء» (ابن منظور، 1414: ج11، ص282). راغب میگوید: اصل «رِسْل» به معنای به آرامی برخاستن است؛ و گاهی به معنای رفق و نرمی و انبعاث و برانگیختگی نیز میآید، که رسول مشتق از این معناست (راغب، 1412: ص352). رسول واژهای عام است که در امور روحانی، جسمانی، از انسان، شیطان، حیوان یا جمادات بی احساس نیز بهکار میرود و در تمام موارد کاربرد، توجه به ادای وظیفه و انجام مأموریت است (مصطفوی، 1360: ج4، ص130). امام باقر علیه السلام در باب رسالت انسان میفرماید: «رسول کسی است که جبرئیل بر او نازل میشود و او به صورت آشکارا جبرئیل را میبیند و با وی سخن میگوید... وقتی حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم بین رسالت و نبوت جمع کرد، جبرئیل پیش او میآمد و رو در رو با او صحبت میکرد (کلینی، 1407: ج1، ص176). از همین رو رسالت، مقام وساطت و برزخیت بین غیب و شهادت است. انسان کاملی که مخاطب واقعی کلام خداوند در مرحله احدیت است، رسول است. اوست که از جنبه بشری و وجهه ظاهری و بدن مادی تفاوتی با مردم ندارد: (قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکمُْ یوحَى إِلىََّ) (کهف: 110)؛ ولی از جنبه روحی و معنوی و درجات عرفانی، با هیچ کس قابل مقایسه نیست و لذا به او وحی میشود نه به دیگران. حبیبالله بودن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز از عبودیت آن حضرت سرچشمه میگیرد. از آنجا که خداوند اهلبیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را همانند خود آن حضرت از رجس و پلیدیها مبرّا نموده و طهارت و پاک طینتی ایشان را بیان کرده است: (إِنَّما یریدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَکمْ تَطْهیراً) (احزاب: 33) ایشان نیز همانند پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حبیب خدایند «لا حَبیبَ اِلاَّ هُوَ وَاَهْلُهُ». «حُبّ» به معنای کشش شدید، دوستی، وِداد و نقیض تنفّر است. «حبیب» هم در معنای فاعلی «مُحِبّ» و هم در معنای مفعولی«محبوب» کاربرد دارد (فراهیدی، 1410: ج3، ص31).[8][10] ویژگی مؤمنان، شدت حب به خداست (وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّه). (بقره: 165) بر اساس آیه (إِنْ کنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یحْبِبْکمُ اللَّهُ) (آل عمران: 31) و امثال آن، استعمال محبت در خداى تعالى، مانند سایر امور، استعمالى حقیقى است (طباطبایی، 1374: ج1، ص612). از آنجا که خداى سبحان با بانگ رسا ضرورت ایمان و پرستش خالصانه خود، و اجتناب از شرک را اعلام مىکند (أَلا لِلَّهِ الدِّینُ الْخالِصُ) (زمر: 3) و نیز مىفرماید: (وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِیعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ) (بینه: 5) بیتردید تحقق اخلاص در دین نیز زمانی است که شخص عابد،... در عبادتش چیزى به جز خود خدا نخواهد و تنها معبود و مطلوبش خدا باشد، نه صنم، و نه هیچ شریک دیگر، و نه هیچ هدفى دنیایى، و حتى هیچ هدف آخرتی؛ یعنى رسیدن به بهشت و خلاصى از آتش و امثال اینها. پس خالص داشتن دین براى خدا به همین است که در عبادتش محبتى به غیر خدا نداشته باشد (طباطبایی، 1374: ج3، ص247). چنین عبادتی را امام صادق علیه السلام عبادت کریمان و عبادت امنیت و آرامش معرفی میکند و سبب آن را حب و دوستی خداوند دانسته، و میفرماید: هرکس خدا را دوست بدارد، خدا هم او را دوست میدارد و کسی را که خدا دوستش بدارد، از امان یافتگان است (صدوق، 1400: ص38). حب در حقیقت تنها وسیله ارتباط هر محب با محبوب است؛ ... ولی در کلام خداى سبحان هر حبى، حب حقیقی به شمار نمىرود؛ چون حب (که حقیقتش علقه و رابطه میان دو چیز است)، وقتى واقعى است که با ناموس حب حاکم در عالم وجود، هماهنگ باشد. دوست داشتن هر چیز مستلزم دوست داشتن همه متعلقات آن است و باعث مىشود که انسان در برابر هر چیزى که در جانب محبوب است، تسلیم باشد. دوستى و اخلاص خداى سبحان نیز باید توأم با قبول دین او باشد که همان دین توحید و طریقه اسلام است (طباطبایی، 1374: ج3، ص247). از همین رو اوّلاً، نشانه شدت حب مؤمنان به خدا اخلاص است؛ یعنی انسان در عبادتش محبت غیر خدا را نداشته باشد. ثانیاً نشانه صدق محبّت، هماهنگی با ناموس حاکم در عالم و پذیرفتن متعلقات حب و تسلیم در برابر محبوب میباشد که خداوند، آن را اسلام معرفی کرده است. با توجه به دو مقدمه مذکور و آیة (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً یحِبُّونَهُمْ کحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّه) (بقره: 165) که حب مؤمنان را به سبب شدت محبّت و انحصار تبعیت از امر خدا، بیشتر از مشرکان معرفی میکند، به دست میآید کسى که محبّتش به خدا شدّت یافت، متابعتش هم منحصر در خدا میشود. مؤمنان هم جز خدا را دوست نمیدارند و در نتیجه اطاعتشان نیز منحصراً در خدا میشود (طباطبایی، 1374: ج1، ص613). بی شک مصداق اتم اوصاف مذکور، ابتدا در وجود مبارک نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم [9][11]و سپس در اهل بیت آن حضرت علیهم السلام متجلی است؛ زیرا چنانکه گذشت، رسالت جمیع انبیا علیهم السلام ، ناشی از عبودیت و اطاعت مطلق ایشان است و از آنجا که بر اساس آیه (لا یسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یعْمَلُونَ) (انبیاء: 27) اهلبیت علیهم السلام کسانیاند که هرگز در گفتار از خدا پیشى نمىگیرند و به فرمان او کار مىکنند؛ امام صادق علیه السلام میفرماید: «ما بندگان شایسته خداوندیم که در سخن گفتن از او پیشی نمیگیرند و به فرمانش عمل میکنند» (کلینی، 1407: ج8، ص231). این مقام برای ایشان اثبات میشود. چنانکه آیه تطهیر،[10][12] مهر تأییدی بر این مقام است. این جایگاه که بیانگر شدت حب اهل بیت علیهم السلام و انقیاد کامل ایشان در برابر ذات باری تعالی است، معنای فاعلی «حبیب» یعنی «مُحِبّ» بودن را متجلی میکند. بی تردید کسانی که دارای چنین حب خالصی باشند، محبوبِ محبوبِ خویش نیز هستند که همان معنای مفعولی «حبیب» است. خداوند میفرماید: (یحِبُّهُمْ وَ یحِبُّونَهُ) (مائده: 54)؛ زیرا محبت الهی هماره دوسویه است؛ امکان ندارد خدای سبحان کسی را دوست بدارد، بی آنکه بنده، دوستدار خدا باشد، نیز شدنی نیست که بنده ای خدای سبحان را دوست بدارد، بی آنکه خود، محبوب خدا باشد. (جوادی آملی، 1389: ج7، ص106). در نتیجه حبیب بودن پیامبر و اهل بیت علیهم السلام در هر دو معنای «محب» و «محبوب» نیز از قرآن سرچشمه میگیرد. 3. حجت بودن اهل بیت علیهم السلام «أَشْهَدُ أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ حُجَّتُهُ وَ الْحَسَنَ حُجَّتُهُ وَ الْحُسَینَ حُجَّتُهُ وَ عَلِی بْنَ الْحُسَینِ حُجَّتُهُ وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِی حُجَّتُهُ وَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ حُجَّتُهُ وَ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ حُجَّتُهُ وَ عَلِی بْنَ مُوسَى حُجَّتُهُ وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِی حُجَّتُهُ وَ عَلِی بْنَ مُحَمَّدٍ حُجَّتُهُ وَ الْحَسَنَ بْنَ عَلِی حُجَّتُهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّک حُجَّةُ اللَّهِ». پس از عرضه اعتقاد به توحید و نبوت به محضر امام، زائر به ارائه باور خود در حجج الهی بودن امامان علیهم السلام میپردازد و ایشان را حجت خداوند میخواند. حجت از ریشه «حجّ» به معنای دلیل و برهان است (فیومی 1414: ج2، ص121). اصطلاحاً به چیزی گفته میشود که دو طرف دعوا برای اثبات مدعای خویش، آن را اقامه و بدان احتجاج میکنند (جوادی آملی، 1389: ج2، ص126). همه موجودات امکانی، آیت خدا و حجّت و دلیل بر وجود اویند؛ ولی معصومان علیهم السلام قویترین حجت برای خداوند و متقنترین دلیل بر وجود الهیاند (همو: ج3، ص90). همانطور که در مباحث پیشین گفتیم، پذیرش رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مساوی است با پذیرش الوهیت خدا؛ و از آنجا که بر اساس آیه تبلیغ (یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیک مِنْ رَبِّک وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه) (مائده: 67) پذیرش امامت و ولایت اهل بیت پس از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و نیز اقرار به حجت خدا بودن ایشان، همان قبول رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است؛ زیرا تکامل تبلیغ رسالت نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به اعلام امامت و ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام مشروط شده است، و تکامل دین و اتمام نعم الهی و مرضی خدا واقع شدن دین با خلافت ایشان محقق میشود. (الْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دینَکمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکمُ الْإِسْلامَ دیناً) (مائده: 3). از همین رو تمام ادلهای که بر وجوب نصب نبی دلالت میکند، عیناً بر وجوب نصب امام دلالت دارد (نراقی، 1386: ص128). آیات و روایات زیادی در این باب وجود دارد که در این بخش به صورت گذرا به نقل برخی آیات و روایات دال بر امامت امیرالمؤمنین و امامان معصوم علیهم السلام میپردازیم. الف) دلالت آیه ولایت بر حجت بودن اهل بیت علیهم السلام نخستین آیهای که به امامت و ولایت امیر المؤمنین و ائمه بعد از آن حضرت علیهم السلام دلالت دارد، آیه ولایت است: (إِنَّما وَلِیکمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکعُون) (مائده: 55) شأن نزول آیه در مورد امیرالمؤمنین علیه السلام است؛ هنگامی که در حال نماز انگشتر خود را به سائل داد (یعقوبی، 1407: ج1، ص427). شیعیان بر نزول آیه در مورد امام امیرالمؤمنین علیه السلام اتفاق نظر دارند (حسینی شیرازی، 1424: ج1، 658؛ استرآبادی، 1409: ص156). از عامه نیز ابن جریر طبری، سیوطی، واحدی در اسباب النزول، هیتمی در مجمع و... نیز آیه ولایت را در شأن امیرالمؤمنین ذکر کرده اند (فیروز آبادی، 1374: ص193ـ200). آیه مذکور به سبب بخشش امیرالمؤمنین علیه السلام و در شأن آن حضرت نازل شد؛ ولی با توجه به اینکه ولایت سایر امامان علیهم السلام نیز از آن حضرت است، ولی و سرپرست و اولا به تصرف بودن در مال و جان مؤمنان در آنان نیز وجود دارد. امام صادق علیه السلام در توضیح آیه میفرمایند: (إِنَّما وَلِیکمُ) یعنی اولا به تصرف است نسبت به شما در امور و جان و اموالتان. (وَ الَّذِینَ آمَنُوا) یعنی علی علیه السلام و اولاد او تا روز قیامت (بحرانی، 1416: ج2، ص316). ب. دلالت آیه اولو الامر بر حجیت اهل بیت علیهم السلام آیه اولو الامر دومین آیه دال بر ولایت اهل بیت علیهم السلام است. خداوند میفرماید: (یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکمْ) (نساء: 59) در این آیه، اطاعت از خدا و رسول واجب شمرده شده است. همچنین امر به اطاعت اولوالامر با یک بار آوردن«أطیعوا» و عدم تکرار آن و عطف آن به اطاعت رسول صلی الله علیه و آله و سلم نشانگر همان شرایط و ابعادی است که در اطاعت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مطرح است (نجارزادگان، 1388: ص75). روایات ذیل آیه شریف، مصداق اولو الامر را اهلبیت علیهم السلام معرفی میکنند. ابو بصیر از امام باقر علیه السلام نقل میکند که فرمود: منظور از اولو الامر در آیه (أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُواالرسول و... ) امامان از اولاد علی و فاطمه علیهماالسلام اند تا روز قیامت (صدوق، 1395: ج1، ص222). جابر بن عبدالله انصاری نیز میگوید: هنگام نزول آیه اولوا الامر از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پرسیدم: «ای رسول خدا! ... اولو الامر که خداوند اطاعت از آنان را همانند اطاعت از خودش نامیده، چه کسانی هستند؟» پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ای جابر! آنها جانشینان من و امامان مسلمین پس از من هستند. اولین آنها علی سپس حسن و حسین و علی بن الحسین و محمد بن علی است که در تورات به باقر نامیده شده است. تو او را درک میکنی؛ پس سلام مرا به او برسان. سپس جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی و سپس همنام و کنیه من حجت خدا در زمین و بقیةالله در میان بندگانش، فرزند حسن بن علی است. ...او کسی است که از دید شیعیان و دوستانش غایب میشود و بر امامت او پایدار نمیماند جز کسی که خداوند قلبش را به ایمان آزموده باشد (بحرانی، 1416: ج2، ص103). از عامه نیز حسکانی به نقل از سلیم بن قیس هلالی از امام علی علیه السلام نقل میکند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «ای علی تو نخستین اولو الامر هستی» (حسکانی، 1411: ج1، ص189). همچنین بخاری در کتاب «احکام»، مسلم در کتاب «امارات» و دیگران تعداد خلفای پس از پیامبر را دوازده تن ذکر کردهاند. امام جعفر صادق علیه السلام نیز در روایتی اوصیای واجب الاطاعة را کسانی دانستهاند که در همین دو آیه، وصف آنان آمده است. کلینی به سند خود از حسین بن علا، از امام صادق علیه السلام در جواب سوال از مفترض الطاعة بودن اوصیای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، نقل میکند که حضرت فرمود: آری؛ اطاعت از آنان واجب است. آنان کسانی اند که خداوند میفرماید: (أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکمْ) و آنان همان هایی هستند که خداوند میفرماید: (إِنَّما وَلِیکمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکعُونَ) (کلینی، 1407: ج1، ص189). نتیجه عرضه عقاید، عملی پسندیده و با منشأ قرآنی است. آموختن عقاید صحیح، هدف کلی عرضه است که گاهی با تصحیح و زمانی با تکمیل باورها توسط معصوم علیه السلام صورت میپذیرد. این هدف در زیارات معصومان علیهم السلام با به شهادت طلبیدن معصوم از سوی زائر صورت میپذیرد، و زائر، عقاید حقه را از لسان ایشان فرا میگیرد و اعلام میکند، تا امام نیز در قیامت برآن گواه باشد.
کتابنامه 1. قرآن کریم 2. ابن طاووس، على بن موسى، الیقین، اول، قم: دار الکتاب، 1413ق. 3. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، سوم، بیروت: دار صادر، 1414ق. 4. اربلى، على بن عیسى، کشف الغمة، اول، تبریز: بنى هاشمى، 1381ق. 5. استرآبادى، على، تأویل الآیات الظاهرة، اول، قم: النشر الإسلامی، 1409 ق. 6. بحرانى، سید هاشم، البرهان، اول، تهران: بنیاد بعثت، 1416ق. 7. بحرینی، سید مجتبی، تو را گواه میگیرم، اول، تهران: منیر، 1384ش. 8. جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مقربان، هفتم، قم: اسرا، 1389ش. 9. حرانى، حسن بن على بن شعبه، تحف العقول، دوم، قم: جامعه مدرسین، 1404ق. 10. حسکانى، عبید الله بن احمد، شواهد التنزیل، اول، تهران: وزارت ارشاد اسلامى، 1411ق. 11. حسینى شاه عبدالعظیمى، حسین بن احمد، تفسیر اثنا عشرى، تهران: میقات،1363 ش. 12. حسینى شیرازى، سیدمحمد، تقریب القرآن إلى الأذهان، اول، بیروت: دار العلوم، 1424ق. 13. حسینی یزدی فیروزآبادی، سیدمرتضی، فضایل پنج تن در صحاح ششگانه اهل سنت، ترجمه ساعدی محمد باقر، اول، قم: فیروزآبادی، 1374ش. 14. راغب اصفهانى، حسین بن محمد، مفردات، اول، بیروت: دارالعلم، الدار الشامیة، 1412ق. 15. صدوق، محمد بن على ابن بابویه ، امالی، پنجم، بیروت: اعلمى، 1400ق. 16. صدوق، محمد بن على ابن بابویه، کمال الدین، دوم، تهران: اسلامیه، 1395ق. 17. طباطبایی، سید محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، مترجم: سید محمد باقر موسوی همدانی، پنجم، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1374ش. 18. عروسى حویزى، عبد على بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، چهارم، قم: اسماعیلیان، 1415ق. 19. عیاشى، محمد بن مسعود، تفسیر عیاشی، تهران: المطبعة العلمیة، 1380ق. 20. فرات کوفى، ابوالقاسم فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات کوفى، اول، تهران: سازمان چاپ وانتشارات وزارت ارشاد اسلامى، 1410ق. 21. فراهیدى، خلیل بن احمد، کتاب العین، دوم، قم: هجرت، 1410ق. 22. کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، کافی، چهارم، تهران: دار الکتب الإسلامیة، 1407ق. 23. مصطفوى، حسن، التحقیق، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360ش. 24. المقری الفیومی، احمدبن محمد بن علی، المصباح، دوم، قم: دارالهجرة، 1414ق. 25. نجارزادگان ، فتحالله، بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت در دیدگاه فریقین، اول، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1388ش. 26. نراقی، ملا محمد مهدی، انیس الموحدین، دوم، قم: پیام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ، 1386ش. 27. واعظ تهرانی کجوری مازندرانی، محمدباقر، روح وریحان، اول، قم: دار الحدیث، 1382ش. مقالات 1. طباطبایی، سید محمد کاظم، «پیشینه عرض دین وحدیث»، مجموعه مقالات کنگره حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام ، اول، قم: سازمان چاپ و نشر دار الحدیث، 1382ش. 2. عابدی، احمد، «نگاهی کوتاه به حدیث شریف عرض دین حضرت عبد العظیم حسنی علیه السلام »، مجموعه مقالات کنگره حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام ، اول، قم: سازمان چاپ و نشر دار الحدیث، 1382ش.
â. کارشناروح الله شاهدیâ کارسناسی ارشد علوم قرآن و حدیث. استادیار دانشگاه تهران (پردیس قم). [مجله شماره 35 : - مقالات] |
*جشن مسعود امامت است عیدی پر سعادت است
ماه ربیع الاول و ایام نور است
فصل بهار شادی و شور و سرور است
از همگان دل می بری یا حجت بن العسگری
مولانا یا ابا صالح...
*گشته صاحبُ الامر عالم ولیّ اللهِ اعظم
گل کرده لبخند نبی و آل حیدر
ذکر ملائک حمد و نور و قدر و کوثر
شروع شده ولایتت مبارک است امامتت
مولانا یا ابا صالح...
*ظالمان مشغول جفایند بی شرم و بی حیایند
گشته اسیر فتنه های دشمن دین
سوریه و بحرین ولبنان و فلسطین
بهارِ هر خزان تویی یاور مظلومان تویی
مولانا یا ابا صالح...
*العجل یا بقیة الله مولا یا حُجتَ الله
مستضعفین چشم انتظار روی ماهت
جانهای ما دلدادگان قربان راهت
اُمید عاشقان ، همه بیا به حقّ فاطمه
مولانا یا ابا صالح...