آخرین سرباز ابا عبدالله علیه السلام
بسم الله
اصغر ای نور دو چشم تر من از چه خاموش شدی در بر من
بگشا دیده خود سوی پدر ده تسلّی دل غم پرور من
تیر کین گو که گلوی تو درید بین که بنشسته بر این پیکر من
قاتلت شرم نکرد از داور رحم ننمود به چشم تر من
بی تو چون رو بسوی خیمه کنم که بود منتظرت خواهر من
برسم چون ببر مادر تو گریه اش هوش برد از سر من
داغ سوزان تو را در جگرم کس ندانسته به جز داور من
در حالات میرزای قمی نقل می کنند : میرزای قمی (ره)روضة دهگی می گرفت و به روضه خوان
می فرمود : هر ده روز ، روضه علی اصغر بخوان .
می گفتند آقا علی اکبر هم است اجازه بدهید روضه علی اکبر را هم بخوانیم ، می فرمود :
همه شهدای کربلا ، لباس رزم به تن کردند و جنگ کردند و کشته شدند ، اما علی اصغر لباس رزم نپوشید ، فقط با تکان دادن لبهای مبارکش ، می فهماند که من تشنه ام ۱
ابی عبدالله علی اصغر را روی دست گرفت آمد وسط میدان ، صدا زد خودتان علی را بگیرید سیرابش کنید .
من از این داغِ نفس گیر چه باید بکنم
در غـمِ غربـتِ تقدیر چـه باید بکنم
به رویِ دستِ من ای آیۀ مُزَّمِّلِ من
بـا گلویِ شـده تفسیر چه باید بکنم
مـاهیِ تُنگِ تَلَّظی، سـرِ قلاب شده
با لبِ خشکِ تو درگیر، چه باید بکنم
سه لبِ تیر شده در گلویِ کوچکِ تو
بـاعثِ این همه تغییر چه باید بکنم
حرمله خیـر نبیند چقدر زود گرفت
عـوضِ مادرت از شیر چه باید بکنم
جگرِ سوخته از شرمِ تو و رویِ رباب
شده از دیده سرازیـر چه باید بکنم
دست و پا می زدی و تویِ دلم می گفتم
با تکان خوردنِ این تیر چه باید بکنم
از خجالت جگرم سوخت، لبت قند، نخند
تـا ببینم که مـنِ پیر چـه باید بکنم
سرِ تـو بند به مویـی شده حالا با این
زخمِ اندازۀ شمشیر چـه بایـد بکنم
سـرِ تشییع غـریبـانۀ تو زیـرِ عبا
شـدم از آبـرویـم سیر چه باید بکنم