نورالأصفیاء

مسجدومجتمع فرهنگی،آموزشی وپژوهشی حضرت نورالأصفیاء عجل الله تعالی فرجه الشریف

نورالأصفیاء

مسجدومجتمع فرهنگی،آموزشی وپژوهشی حضرت نورالأصفیاء عجل الله تعالی فرجه الشریف

نورالأصفیاء
آخرین نظرات

بسم الله ...

 

پاسخ به 6 شبهه درباره معصومین
 

1- فلسفه پافشاری حضرت زهرا سلام الله علیهابرای گرفتن باغ فدک چه بود؟ آیا باغ فدک ارثیه ایشان بود؟ علت مطالبه فدک توسط حضرت فاطمه سلام الله علیهاچه بود؟

فدک ارثیه حضرت زهرا سلام الله علیهانبود بلکه ملک آن حضرت بود؛ بدین معنا که پیامبرصلی اله علیه وآله در زمان حیات خود این باغ را به دختر خود بخشیده بود و در زمان حیات پیامبرصلی اله علیه وآله از اموال ایشان خارج شده و ملک حضرت زهرا علیهاالسلام شده بود. لذا فدک چیزی به عنوان ارث نبود که زنان پیامبرصلی اله علیه وآله هم بخواهند در آن شریک باشند.

غاصبان خلافت بعد از رحلت رسول بزرگوار اسلامصلی اله علیه وآله تمام آنچه را که آن حضرت در زمان حیات خود در آن دخل و تصرف داشت به کنترل خود درآوردند و در حقیقت غصب و مصادره کردند. فدک را که به اختیار خود گرفتند، حضرت زهراعلیها السلام آن را مطالبه کرد؛ با اینکه حضرت زهرا سلام الله علیها هیچ دلبستگی ای به دنیا نداشت چون سه شبانه روز خودش و همسر و فرزندانش فقط با آب افطار می کردند و هنگام افطار تنها قرص نانی که داشتند به مسکین و یتیم و اسیر بخشیدند. درواقع تعلق خاطر نداشتن نسبت به مسائل مادی بسیار ارزشمند است و از تسلیم شدن در برابر غاصب که کاری مذموم و ناپسند به حساب می آید جداست. لذا حضرت زهرا سلام الله علیها در برابر غصب و مصادره مال خودش به پا خاست، خلیفه هم از روی نادانی حدیثی را جعل کرد و به پیامبرصلی اله علیه وآله نسبت داد که حضرت فرموده ما انبیا از خود ارثی باقی نمی گذاریم و هرچه از ما بماند صدقه است. حضرت زهرا سلام الله علیها در رد این حرف بی مبنا فرمودند:« اولا باغ فدک ارث نیست بلکه هبه و بخشش پیامبرصلی اله علیه وآله بوده و در زمان حیات ایشان در اختیارم بوده است و من در آن دخل و تصرف می کردم. ثانیاً آیا پیامبر خدا خلاف قرآن سخن می گوید؟ خدا در قرآن می فرماید:« و ورث سلیمان داود/ سلیمان نبی از داود نبی ارث برد». یا در جایی دیگر زکریای نبی از خداوند می خواهد فرزندی به او عطا کند که از او و آل یعقوب ارث ببرد. چگونه می شود که پیامبرخدا بگوید ما پیامبران از خود ارث نمی گذاریم در حالی که آیات صریح قرآن نشان دهنده ارث گذاشتن پیامبران الهی است؟ اینجا بود که خلیفه به سبب جهلی که از خود نشان داد خلع سلاح شد و گفت اگر این هبه بوده، باید برای من شاهد بیاورید. در حقیقت او می خواست به هر بهانه ای که شده جلوی تصرف حضرت زهراعلیهاالسلام در اموال قابل توجهی را بگیرد؛ مبادا که این پشتوانه مالی در ادعای خلافت امیرالمؤمنین علی علیه السلام به کار بیاید و حکومت آنها را با خطر جدی مواجه کند. حضرت زهراعلیهاالسلام که مصداق آیه تطهیر است در حقیقت می خواست با گرفتن اقرار از خلیفه، مسئله مهم خلافت پیامبرصلی اله علیه وآله را که از آن علی علیه السلام است تأیید کند. بنابراین خلیفه هم متوجه این موضوع شد که اگر اینجا سخن حضرت زهرا سلام الله علیها را تأیید کند فردا باید به هر صحبت دیگر او مهر تأیید بزند. فلسفه مطالبه باغ فدک این بود نه اینکه حضرت زهراعلیها السلام دلبستگی به آن داشته باشد.

2- چرا مذهب شیعه را مذهب جعفری می نامند؟ آیا لفظ شیعه در زمان ایشان به وجود آمده است؟

لفظ شیعه در لغت به معنی پیرو و تابع است. زمان زیادی گذشت تا این اصطلاح برای پیروان اهل بیت علیهم السلام به کار رود، چون شیعه را به پیروان هرکس دیگری هم می گفتند اما به عنوان پیرو امیرالمؤمنین علی علیه السلام اولین بار در زمان پیامبرصلی اله علیه وآله این لفظ به کار برده شد و بعدها در عصر امام صادق علیه السلام برای پیروان اهل بیت علیهم السلام اسم خاص شد. اهل تسنن هم گفته اند که پیامبراکرمصلی اله علیه وآله خطاب به حضرت علی علیه السلام فرمودند:« یا علی انت و شیعتک هم الفائزون» بنابراین در لسان مقدس پیامبراکرمصلی اله علیه وآله این لفظ برای پیروان حضرت علی علیه السلام جاری شده بود. اما تا مدت ها بعد پیروان هرکس را شیعه او می گفتند؛ مثلاً شیعیان عثمان یا شیعیان اموی.
در تاریخ داریم که امام حسین علیه السلام در روز عاشورا خطاب به دشمنان می فرماید:« ای پیروان خاندان ابی سفیان!»این سخن نشان می دهد که در آن زمان، شیعه هنوز برای پیروان اهل بیت علیهم السلام اسم خاص نشده است. دلیل اینکه به فقه و مذهب ما جعفری می گویند این است که مذهب شیعه در فقه و کلام در زمان امام صادق علیه السلام از عامه و اهل تسنن متمایز شد. تا قبل از آن تفاوت چندانی بین شیعه و سنی وجود نداشت. اختلافات مذهبی آنها زیاد به چشم نمی آمد اما به سبب فرصتی که امام صادق علیه السلام پیدا کرد، آن حضرت نهایت بهره را از این زمان برد و تا آنجا که می توانست تکلیف شیعیان را در مسائل شرعی مشخص کرد و اصول کلامی آنان را در ارتباط با امامت تبیین فرمود. لذا به دلیل اینکه بیشترین تعداد احادیث شیعیان به امام صادق علیه السلام برمی گردد و متکلمان بزرگ شیعه شاگردان امام صادق علیه السلام بودند، مذهب ما را مذهب جعفری می نامند.

3- چرا امیرالمؤمنین علی علیه السلام که با خلافت ابوبکر مخالف بود، در شورای شش نفره عمر بن خطاب شرکت کرد؟

امیرالمؤمنین علی علیه السلام به عنوان کسی که خداوند او را برای تداوم رسالت پیامبرصلی اله علیه وآله به پیشوایی مسلمانان برگزیده، در برابر توطئه غصب خلافت ایستاد و با غاصبان خلافت کنار نیامد زیرا بیعت کردن، یک امر سیاسی بود که تعهد شرعی را برای افراد در پی داشت. وقتی در غدیرخم مردم با آن حضرت به عنوان امام و پیشوای مسلمین و جانشین پیامبرصلی اله علیه وآله بیعت کردند یعنی پذیرفته اند که علی علیه السلام رهبر آنان باشد و تعهد اطاعت از او را هم داده اند. بنابراین زمانی که پیامبرصلی اله علیه وآله از دنیا رفت و خلافت با توطئه سقیفه غصب شد، حضرت وظیفه داشت در مقابل غاصبان بایستد. از سویی وظیفه داشت مردمی را که به سمت غاصبان رفته اند و موجب تحقق حکومت غیرالهی آنان شده اند آگاه کند که برخلاف تکلیف خود عمل می کنند و سعادت دنیا و آخرت خود را از دست خواهند داد. از طرفی در آن زمان با توجه به مسائلی که در عالم اسلام پیش آمده بود و مرتدان و پیامبران دروغین اساس اسلام را تهدید می کردند، از مخالفت با ابوبکر برای مصلحت اسلام دست برداشت و با او کنار آمد. شرکت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در شورای شش نفره ای که عمربن خطاب برای تعیین خلیفه تشکیل داد در زمینه همان عملکرد است چون امیرالمؤمنین علی علیه السلام خود را لایق تر و شایسته تر از هرکس برای رهبری جامعه می دانست و حقیقت هم این بود. حال که عالم اسلام به مسیری رفته که این شورا می تواند تعیین کننده رهبر جامعه باشد و این فرصت را هم به ظاهر، عمر برای امیرالمؤمنین علیه السلام ایجاد کرده است. آن حضرت باید از این فرصت استفاده می کرد در حالی که امکان به خلافت رسیدن ایشان در آن شورای شش نفره 17 تا 18 درصد بود. بنابراین علی  علیه السلاماگر از این شورا به عنوان خلیفه بیرون می آمد، می توانست انحرافاتی را که بعد از پیامبر(ص)به وجود آمده بود در این موقعیت از بین ببرد و اسلام را به مسیر واقعی خودش بازگرداند. البته ترکیب شورا و دستورالعملی که برای آن از سوی عمر تعیین شده بود به گونه ای بود که علی علیه السلام چاره ای جز شرکت در این شورا نداشت، چون عمر گفته بود هرکس از اعضای شورا از حضور در این محفل سرپیچی کند گردن زده خواهد شد. یعنی امیرالمؤمنین علی علیه السلام از طرفی چاره ای نداشت و از طرفی هم اگر در شورای شش نفره شرکت نمی کرد برای مردمی که به آنان گفته بود او حق است پاسخی نداشت. لذا امیرالمؤمنین علی علیه السلام با حضور در شورایی که مبنای شرعی و الهی ندارد ولی چون از سوی جامعه به عنوان سنت پذیرفته شده تکلیف خود را از این طریق هم که شده به انجام می رساند.

4- چرا امام رضاعلیه السلام به ایران آمد و به چه دلیلی ولایتعهدی را پذیرفت؟

امام رضاعلیه السلام به میل شخصی خود از مدینه بیرون نیامد بلکه الزام و اجبار مأمون بود که آن حضرت را از مدینه خارج کرد و به مرو آورد. دلیل آن هم این بود که مأمون در موقعیتی خلافت را به دست گرفته بود که شیعیان از نظر تعداد بسیار زیاد شده بودند و در نقاط مختلفی حضور داشتند و ایشان را امام خود می دانستند. از طرفی علویان یعنی برادران امام رضاعلیه السلام، برادرزاده ها و عموزاده های آن حضرت که تعداد قابل توجهی شده بودند چندین بار قیام کرده و بخش های مهمی از قلمرو مأمون را به تصرف خود درآورده بودند و مأمون با زحمت بسیار و تلفات و هزینه های بالا توانسته بود قیام آنان را سرکوب کند. بنابراین مأمون با زیرکی تصمیم گرفت امام رضاعلیه السلام را به کاخ خود بیاورد و ولیعهد خود کند. درواقع او هم کار پدر خود هارون را ادامه می دهد. هارون با نفهمی و خشونت، امام کاظم علیه السلام را دستگیر کرد و به زندان انداخت و ارتباطاتش را با پیروانش از هم گسیخت تا دیگر کسی به ایشان دسترسی نداشته باشد مأمون هم همان کار را می کند اما با تدبیر. او امام رضاعلیه السلام را در کاخ زندانی می کند و ارتباطات ایشان را تا حد زیادی با جامعه و مردم قطع می کند. از سوی دیگر با آوردن امام و ملزم کردن حضرت به پذیرش ولایتعهدی، به جامعه دو پیام می دهد؛ نخست اینکه حکومتش مشروع است چرا که فرزند پیامبرصلی اله علیه وآله ولایتعهدی اش را قبول کرده، دوم اینکه می فهمید علویان با چه حکومتی در حال جنگیدن هستند و علیه چه حکومتی قیام کرده اند؛ حکومتی که بزرگ آنان یعنی امام رضاعلیه السلام نفر دوم آن است. بنابراین مأمون با این کار جلوی قیام ها را گرفت. مأمون خواست تا امام رضاعلیه السلام را به نزد خود و به مرکز حکومتش یعنی مرو بیاورد. حال اگر مرکز حکومت کما فی السابق در بغداد بود، امام رضاعلیه السلام را به بغداد می بردند و امام دیگر به ایران نمی آمد. البته شورشی بر ضد مأمون در بغداد ایجاد شد و مأمون چاره را بر این دید که مرکز خلافت را تغییر دهد و از مرو به بغداد برگردد.

5- آیا ازدواج امام جوادعلیه السلام با دختر مأمون صحت دارد؟ در صورت صحت، چرا امام با دختر چنین شخصی که قاتل پدرش بوده ازدواج کرد؟!

بله این ازدواج صحت دارد. امام جوادعلیه السلام حتی به سن بلوغ هم نرسیده بود ولی مأمون با اصرار و به ستوه درآوردن حضرت، ایشان را وادار به ازدواج با دخترش کرد. درست است که مأمون، امام رضاعلیه السلام را به شهادت رسانده اما نباید فراموش کرد که او شخص اول حکومت و خلافت است و قدرت فراوانی دارد و مخالفت با او و رد کردن پیشنهادش به معنای مقابله با او و ایستادن در برابر اوست. به عبارت دیگر امام جوادعلیه السلام اگر بیشتر در برابر این ازدواج مقاومت می کرد و نمی پذیرفت، در حقیقت دشمنی خود و مخالفت صریح خود با خلیفه را نشان می داد. رد درخواست خلیفه به معنای دشمنی با او بود و بهانه ای به دست مأمون می داد که با امام جوادعلیه السلام مقابله ای سخت داشته باشد. لذا امام جوادعلیه السلام چاره ای نداشت جز اینکه این پیشنهاد را بپذیرد. البته دختر مأمون تنها همسر امام علیه السلام نبود. امام ازدواج دیگری هم داشت و امام هادی علیه السلام از همسر دیگر امام جوادعلیه السلام به دنیا آمد و دختر مأمون که در نهایت قاتل امام جوادعلیه السلام هم شد، شایستگی این را پیدا نکرد که از امام جوادعلیه السلام دارای فرزند شود.

6- چرا امام سجادعلیه السلام پس از حادثه عاشورا، از اتفاقات مدینه و قیام های خونخواهانه کناره گرفتند و به مبارزات سیاسی نپرداختند؟

امام سجادعلیه السلام در حرکت تاریخ ساز و حماسه بزرگ کربلا همراه امام حسین علیه السلام بود و به وضوح دید که جامعه در اثر بی بصیرتی و بی ایمانی و ضعف شدید اعتقادات به جایی رسیده که با علم بر اینکه امام حسین علیه السلام حجت خداست، به روی آن حضرت شمشیر کشیدند و او را به شهادت رساندند و حاضر شدند از زاده معاویه که به فسق و فجور معروف بود فرمانبرداری کنند. این نشان دهنده انحطاط بزرگی است که جامعه اسلامی را در اثر کنار گذاشتن اهل بیت( علیهم السلام) از رهبری امت فراگرفته؛ لذا امام سجادعلیه السلام می دانست که باید با ایجاد تحول در مردم و بازگرداندن معنویت زمان پیامبرصلی اله علیه وآله و در حقیقت محکم کردن ایمان هایی که به شدت متزلزل شده است کاری اساسی انجام دهد.
امام سجادعلیه السلام حضور در عرصه سیاسی و قیام هایی را که بر ضد یزید صورت می گرفت بی حاصل می دانست و معتقد بود تا جامعه متحول نشود و پایه های ایمانی مردم محکم نشود و به ذات مقدس اهل بیت (علیهم السلام) معرفت پیدا نکنند حضور در صحنه سیاسی مساوی است با از بین بردن خود و تداوم حکومت جباران. از سوی دیگر امام سجادعلیه السلام می خواهد به آن مردم بی بصیرتی که حاضر نشده بودند امام حسین علیه السلام را یاری کنند و حالا تحت تأثیر سخنان دیگران یا احساسات، دست به سلاح برده اند، تفهیم کند که شما باید به موقع وارد عمل می شدید و حجت خدا را یاری می کردید. حرکت شما حرکت کوری است که به نابودی خودتان و استحکام حکومت جباران اموی منتهی خواهد شد. لذا امام سجادعلیه السلام حتی در قیام حره از مدینه بیرون می روند چون این مردم همان هایی هستند که امام حسین علیه السلام را یاری نکردند و حال تحت پرچم عبدالله بن حنظله می خواهند با یزید مقابله کنند. امام سجادعلیه السلام این قیام را بی حاصل می دانست چون از روی معرفت نبود و از روی احساسات و بدون هدف خاص و رهبری مشخص صورت گرفته بود.
قیام عبدالله بن زبیر هم که اهل تسنن در کتاب های خود از آن به فتنه ابن زبیر یاد می کنند قیام منحرفی بود. درست است که بر ضد یزید بود ولی عبدالله بن زبیر فرد منحرفی بود که عطش قدرت طلبی او را به قیام واداشته بود وگرنه اعتقادی به مبانی اسلام نداشت و امام سجادعلیه السلام قیام او و پیوستن به آن را صحیح نمی دانست.
البته قیام مختار متفاوت است چون هدف مختار خونخواهی امام حسین علیه السلام بود. ما در سخنی از امام سجادعلیه السلام داریم که می فرماید:« حتی اگر یک غلام زنگی هم در خونخواهی ما اهل بیت قیام کند، کارش مورد تأیید ماست». در صورتی که غلام زنگی هیچ اختیاری از خود ندارد و تحت امر اربابش هست. امام سجاد علیه السلام به دنبال معرفت دادن به جامعه و احیای بینش و مرامی بود که پیامبراکرم صلی اله علیه وآله در بین مردم پدید آورده بود اما در اثر استیلای غاصبان بر عالم اسلام،‌از بین رفته بود. مردم به شدت از نظر معنوی تهی شده بودند. بنابراین امام می خواست در قالب مناجات ها، دعاها و راز و نیازها این معارف را در جامعه پرورش و گسترش دهد تا مردم به یک تحول معنوی برسند. در آن صورت زیر بار خلافت جباران نمی رفتند.
منبع: همشهری آیه، شماره 3 تیر 1391.
۹۱/۰۹/۱۷
منتظران ظهور/ مجتبی دهقانی پوده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">