نورالأصفیاء

مسجدومجتمع فرهنگی،آموزشی وپژوهشی حضرت نورالأصفیاء عجل الله تعالی فرجه الشریف

نورالأصفیاء

مسجدومجتمع فرهنگی،آموزشی وپژوهشی حضرت نورالأصفیاء عجل الله تعالی فرجه الشریف

نورالأصفیاء
آخرین نظرات

ترجمه کتاب الفتن ابوصالح سلیلی - بخش سوم

دوشنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۱، ۱۲:۱۱ ب.ظ

بسم الله ...

ترجمه کتاب الفتن ابوصالح سلیلی

نویسنده: السید ابن طاووس
مترجم: محمدهادی هدایت

«بخش24»سخن گفتن خداوند با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از حالات امام حسین علیه السلام:

ام سلمه می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در خانه من بود و به من گفت: کسی وارد اتاق نشود. لحظاتی بعد صدای گریه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را شنیدم. وارد اتاق شدم. دیدم حسین را بر روی دامن خود نشانده و سرش را نوازش می کند و اشک می ریزد.

به او عرض کردم: ‌به خدا قسم نفهمیدم حسین چطور وارد اتاق شد؟ فرمود: جبرئیل، به همراه ما در خانه بود و گفت: آیا حسین را دوست داری؟ گفتم: از جهت محبت دنیایی او را دوست دارم. جبرئیل گفت، امت تو او را در سرزمینی بنام کربلا می کشند، آن گاه مقداری از خاک کربلا را به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نشان داد. زمانی که حسین علیه السلام در محاصره دشمنان واقع شد سؤال کرد اسم این سرزمین چیست؟ ‌گفتند کربلا فرمود: خداوند راست می گوید این همان سرزمین کرب و بلا است.

«بخش 25»خبر دادن علی علیه السلام از قتل امام حسین علیه السلام:

میمون بن شیبان می گوید: به همراه علی بن ابی طالب علیه السلام از جنگ صفین باز می گشتیم که وارد سرزمین کربلا شدیم. علی علیه السلام بر پشت قاطری نشسته بود. از استر خود پایین آمد و مشتی خاک از زیر سم حیوان برگرفت،‌ آن را بویید و بر روی دو چشمش قرار داد و گریست. آن گاه فرمود: چه فرد عزیز و محبوبی در این جا کشته می شود. گویا هم اکنون شماری از افراد خاندان پیغمبر را می بینم که در این جا چند روزی رحل اقامت افکنده اند اما شما به روی آنها لشکرکشی می کنید و آنها را می کشید. وای بر شما به خاطر ظلمی که بر آنها روا می دارید، وای بر آنها از ستمی که دست شما می کشند، در میان شهداء‌ بجز شهدایی که در بدر در رکاب پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم بودند، کسی را از آنها برتر و بالاتر نمی دانم. آن گاه فرمود: پای یا استخوان الاغی به من بدهید. راوی می گوید: من پای الاغ مرده ای به ایشان دادم، حضرت آن را در جایی که سم قاطر قرار گرفته بود فرو کرد. راوی ادامه می دهد زمانی که حسین علیه السلام به شهادت رسید من پای آن الاغ را از جایی که خون حسین در آنجا بر زمین فرو ریخته بود بیرون کشیدم در حالی که اصحابش در اطرافش بر خاک افتاده بودند( و به شهادت رسیده بودند).

«بخش 26»خبر دادن علی علیه السلام به حسین علیه السلام از شهادتش:

یحیی کندی می گوید: همراه امیرالمؤمنین علیه السلام از جنگ صفین بازمی گشتیم زمانی که وارد سرزمین نینوا شدیم علی علیه السلام با صدای بلند فرمود: اباعبدالله( کنیه امام حسین) کنار رود فرات بایست. حسین علیه السلام به سوی او برگشت و عرض کرد: چرا یا امیرالمؤمنین علیه السلام؟ فرمود: یک روز به محضر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رفتم و دیدم که اشک از چشمانش سرازیر است، عرض کردم: پدر و مادرم به فدایت چه شده است که گریه می کنید. فرمود: ساعتی پیش جبرئیل نزد من بود و به من خبر داد که حسین علیه السلام در کنار رود فرات کشته می شود و گفت: آیا دوست داری مقداری از خاک آن را ببویی؟ گفتم: آری. دستش را دراز کرد و مشتی از خاک کربلا را گرفت و آن را به من داد از آن لحظه به بعد نتوانستم جلوی ریزش اشکم را بگیرم.

«بخش 27»دشمنی اموایان با خاندان پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم با این که می دانستند مهدی از نسل آنها خواهد بود.

محمد بن جریر طبری در کتاب تاریخش بیان می کند: روزی معاویه با بنی هاشم دیدار کرد و به آنها گفت: شما همان گونه که سزاوار پیامبری بودید قصد دارید خلافت را هم تصاحب کنید. مقام نبوت و خلافت با هم در یک جا جمع نمی شوند. استدلالی را هم که برای مردم می آورید مبهم و مشتبه است، شما به آنها می گویید ما خاندان پیامبریم. چگونه است که نبوت در میان ماست اما( خلافت) جانشینی آن از آن دیگران است. این شبهه مردم را به اشتباه می اندازد و اصلاً شبهه را شبهه نامیده اند چون شبیه حق است و تا زمانی که(خوب) شناخته نشود شبهه( شبیه به حق) باقی می ماند. خلافت با رضایت عمومی و مشورت شورایی بزرگانی در میان مردان در قید حیات قریش جا به جا می شود. مردم نیز در این مورد نگفتند: ای کاش بنی هاشم حاکم ما قرار می گرفتند و اگر آنها حاکم ما بودند برای دنیا و دینمان بهتر می شد. مردم بر گرد غیر شما جمع شدند و مقام خلافت را به شما ندادند و اگر شما درگذشته از آن چشم می پوشیدید با ما به نبرد برنمی خاستید در حالی که گمانتان این است که حکومت و مهدی قائم از شما است( مهدی از شما نیست) ‌بلکه او عیسی بن مریم است و ما تا زمانی که او بیاید و قدرت را به او تحویل دهیم بر سر کار خواهیم بود. به جانم سوگند برای مردم نه باد(مُهلِک) قوم عاد و نه صاعقه( ویران گر) قوم ثمود به اندازه حکومت شما موجب هلاکت مردم نمی شود.
پس از این که این سخنان را بر زبان راند ساکت شد و صحبتی نکرد. عبدالله بن عباس از میان جمعیت برخاست و پس از حمد و سپاس الهی در خطاب به او گفت: اما این که می گویی ما با داشتن مقام نبوت مستحق خلافت و جانشینی او نیستیم( اگر مستحق این مقام نباشیم) پس مستحق چه چیزی خواهیم بود؟
اینکه گفتی: خلافت و نبوت در یک شخص جمع نمی شوند، پس این آیه چه می گوید:« فَقَد آتَینا آلَ إبراهِیمَ الکِتابَ و الحِکمَهَ وَ آتَیناهُم مُلکاً عَظِیماً»(2)؛ کتاب همان نبوت و ملک همان خلافت است. ما از خاندان ابراهیم هستیم و دستور و فرمان الهی برای ما یکسان است و سنت در میان ما و بقیه خاندان ابراهیم جاری است.
اما گفتی: استدلال و دلیل ما شبهه ای بیش نیست؛ به خدا سوگند که از خورشید روشن تر و از ماه واضح تر و پرنورتر است و خودت هم این را می دانی، ولی چون ما برادر، جد، عمو و دائی تو را کشته ایم از ما روی برمی گردانی و با ترش رویی می نگری. بر استخوان های دگرگون شده و جان های از بین رفته که در هاویه(دوزخ) اند اشک نریز و به خاطر خون هایی که اسلام آنها را پست شمرده( و ریخته شده اند) گریه نکن.
اما این که مردم بر گرد ما جمع نشدند:‌ ما بیشتر از آنها محروم نشدیم و هر آن چه حاصلش به دست آید حقش بر جای می ماند و باطل آن از بین می رود.
در مورد این که گفتی ما گمان می کنیم که پادشاهی مهدی برای ما خواهد بود؛ بدان گمان در کتاب خدا مساوی شک است، همان طور که خداوند می فرماید:«زَعَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنْ لَنْ یُبْعَثُوا قُلْ بَلَى وَ رَبِّی لَتُبْعَثُنَّ »(3)؛ کافران گمان کردند که هیچ گاه زنده و برانگیخته نخواهند شد، حتماً(این کار خواهد شد) به پروردگار سوگند که قطعاً برانگیخته خواهند شد. همه شهادت می دهند که اگر یک روز به پایان دنیا باشد باز هم ما صاحب حکومت خواهیم شد و مهدی یکی از ماست اگر از دنیا به جز یک روز مانده باشد به امر الهی قیام و زمین را از عدل و داد پر می کند همان گونه که از ظلم و ستم پر شده بود. در مقابل هر روز حکومت( غیر ما) دو روز و به ازای هر ماه، دو ماه و به ازای هر سال، دو سال حکومت خواهیم کرد.
اما در مورد این که گفتی: مهدی همان عیسی بن مریم است؛ عیسی فقط برای نابودی دجال از آسمان فرود می آید و زمانی که او را ببیند همچون چربی آب می شود ولی امام فردی از ماست که عیسی پشت سر او به نماز می ایستد. اگر بخواهی نام آن فرد را به تو می گویم. اما اگر باد قوم عاد و صاعقه ثمود عذاب الهی بودند ما صاحب رحمت و مرحمتیم.
ابن طاووس می گوید: در تاریخ ذکر نشده است که معاویه در جواب ابن عباس چیزی پاسخ گفته باشد.

«بخش 28»مناظره ابن عباس و معاویه برای اثبات مهدی علیه السلام:

محمد بن جریر طبری در کتاب عیون اخبار بنی هاشم می نویسد: ابن عباس به معاویه گفت: در قریش اگر هر کسی افتخاری برای خود می شمارد قطعاً کسی دیگر در آن شریک است. اما در مورد بنی هاشم چنین نیست. چون آنها به نبوتی افتخار می کنند که کسی دیگر نه از آن سهم دارد و نه هم طراز آن است و نه از آن به دفاع برمی خیزد. گواهی می دهم که خداوند بدلیل این که قریش از همه مردم بهتر بودند محمد را از آنها قرار داد و بدلیل این که بنی هاشم از تمام قریش بهترند او را در میان بنی هاشم قرار دارد و چون فرزندان عبدالمطلب از تمامی آنها بهتر بودند او را از آنها قرار داد. ما با همان فضیلتی که شما بر قوم عرب فخر می فروشید بر شما فخر می فروشیم. این مردم مورد عنایت و رحمت الهی اند که هم پیامبر از میان آنها برخاسته است و هم مهدی و مهدی در پایان روزگار این امت خواهد بود. اسلام با ما آغاز شده است و با ما به پایان خواهد رسید، پادشاهی شما زودگذر است و این حکومت ما است که خواهد بود. اگر حکومت شما پیش از حکومت ما است(اما) بعد از حکومت ما دیگر کسی به حکومت نمی رسد، چون ما عاقبت اندیشیم و نهایت و فرجام کار به پرهیزکاران می رسد.

«بخش 29»نام مهدی در تورات:

کعب می گوید: دیده ام که نام مهدی در تورات نوشته شده، نه ظلم روا می دارد و نه عتاب و سرزنش می کند.
ابن طاووس می گوید: سلیلی در کتابش آورده: عمربن عبدالعزیز مهدی را می شناخت و از بعضی از راهبان معابد مسیحیان در مورد او سؤالاتی کرده بود. از این مطلب به دست می آید که در تورات و انجیل از مهدی نامی به میان آمده است.
در بعضی از کتاب های اصول شیعه در مورد مدح عمربن عبدالعزیز مطالبی را دیده ام:
مردی از امام باقر علیه السلام در مورد عمربن عبدالعزیز سؤال کرد که آیا او هم از درخت لعنت شده است؟ فرمود: از او جز به خوبی و نیکی یاد نکن، کارهایی که او در حق ما کرد بعد از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم کسی در حق ما نکرده بود. در همان کتاب در حدیث دیگری از ایشان آمده است: عمربن عبدالعزیز خود به تنهایی چون یک امّت محشور می شود. ما این مطلب را بیان کردیم تا بتوانیم مدح و ستایشی را که در مورد عمر بن عبدالعزیز وارد شده اثبات کنیم( خداوند سبحان او را از جانب بهترین پاداش عنایت فرماید).
ابن اثیر در بیان رویدادهای خلافت او می گوید: از محمدبن علی (امام باقر علیه السلام) نقل شده است: در میان هر امّتی فرد نجیبی وجود دارد، نجیب بنی امیه عمربن عبدالعزیز است و او در روز قیامت همچون یک امت، برانگیخته می شود.
* از زراره نقل شده که: از امام صادق علیه السلام شنیدم: ‌عمربن عبدالعزیز غلّه و محصولات کشاورزی فدک را میان ما تقسیم کرد و به خردسالان و بزرگسالان به یک اندازه سهم داد. زیدبن حسن نامه ای به او نوشته که: پدرم همان گونه که تو به کوچک ترین کودک ما می بخشی می بخشید؟ عمر در پاسخ او نوشت: تو هرگز به فکرت نمی رسید که زنده باشی و کسی از امویان این لطف را نسبت به تو انجام دهد. حاکم مدینه در نامه برای او نوشت: در میان فرزندان علی علیه السلام کسانی هستند که از فرزندان فاطمه علیها السلام نیستند.(آیا به آنها چیزی داده می شود؟) عمر به او نامه ای نوشت که این مال را جز به فرزندان علی علیه السلام و فاطمه علیها السلام نده!
سهل بن عبدالعزیز، برادر عمربن عبدالعزیز روزی به وی گفت: این کاری که تو پیشه کردی خلفای قبل از تو را بدنام و رسوا می کند. عمر به او گفت: مرا به حال خودم واگذار، از زمانی که حاکم مدینه بودم حدیثی را از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم و در مورد آن جستجو کردم که: کسی که فاطمه را آزار و اذیت کند مرا مورد آزار و اذیت قرار داده است.

«بخش 30» مهدی و عیسویان:

ابویحیی می گوید: عبدالعزیز فردی را نزد راهبی فرستاد تا از او سؤال کند که آیا کسی از فرزندان من خلیفه خواهد شد؟ جواب داد: بله و او پسرت عمربن عبدالعزیز است. زمانی که به قدرت رسید کسی را به پیش همان راهب فرستاد و از او سؤال کرد: ما معتقدیم که مهدی از ما است آیا تو چنین مطلبی را (با کشف و شهود) درست می بینی؟ جواب داد: خیر اما تو فرد شایسته و صالح هستی. عمر زمانی که این را شنید گفت: خدا را سپاس که مرا فرد صالح و درستکاری قرار داد.

پایان بخش سوم / راسخون

۹۱/۱۰/۱۸
منتظران ظهور/ مجتبی دهقانی پوده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">