السلام علیک یا جعفربن محمدالصادق
سه شنبه, ۳ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۱۱:۴۰ ق.ظ
۰۴/۰۲/۰۳
سنگین تر از مصیبت تو درد و داغ نیست
وقتـی بـرای قـبـر تـو حـتـی چراغ نیست
مـسـت انـد از سـبـوی کـلامـت زراره ها
سروی به امتداد تو در صـحن باغ نیست
پـر می کشد کبوتر احساس من ... ولی
جـز بـر فــراز گــنـبـد تـو اشـتیاق نیست!
مـثل عـلـی مـسافر این کوچه ها شدی
ایـن مـثـل مرتضی شدنت اتفاق نیست
حـل می شود شـبـانه مـعمای بغض ها
وقتی که ماه روشن تو در محاق نیست
نه فقط باد خزان برگ و برش را سوزاند
زهر از راه رسید و جگرش را سوزاند
دست و پا می زد و ساعات نفس گیری داشت
لب پر خون دل ضد پاره چه تقدیری داشت
دیده اهل و عیالش زغمش دریا بود
که دگر موقع پرپر زدن آقا بود
گوشه بستر خود یاد گذشته می کرد
چقدر روضه دم رفتن او بر پا بود
خانه و دود و در و آتش ودست بسته
اینهمه خاطره ارث علی و زهرا بود
اشک می ریخت و از غربت حیدر می سوخت
از غم میخ در و پهلوی مادر می سوخت
یاد می کرد از آنم لحظه که جان بر لب بود
پابرهنه دل شب پشت سر مرکب بود
طاقتش طاق شد و بال و پرش می لرزید
تا که می خورد زمین دشمن او می خندید